نفس فرشته عشقمنفس فرشته عشقم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

نفس فرشته عشق

آغاز سفر نوروزی

1391/12/29 22:44
نویسنده : مامان و بابا
198 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بعد از اینکه مامانی از سرکار اومد خونه اولین کاری که کرد این بود که چمدون نفس کوچولو رو بست و البته هر چی وسیله و لباس برا شما میذاشتم باز فکر میکردم شاید کافی نباشه و یکی دیگه و .....   برا خودمو بابایی هم یه مقدار وسیله گذاشتم و چمدون رو بستم دیدم  برای تو وروجک سه چهار برابر ما وسیله برداشتیم ، حالا کالسکه و ساک روزانه (شیر و زیر انداز و پوشک و ... ) رو نمیگم. بالاخره بعد از آماده شدن رفتیم خونه مامان جون ، اونم آماده بود ، قرار شد صبح عمه فریبا هم با آرمین و آیدا بیان و با هم بریم .

چون هر کس جداگونه وسایلشو آماده کرده بود تعداد ساک ها و چمدون ها زیاد شده بود این بود که مجبور شدیم بعضیاشونو خالی و تو یه چمدون مشترک بذاریم و البته از بعضی وسایل شما هم کم کردیم .

راه افتادیم به سمت آستارا .... شما تو ماشین خیلی خوب بودی و مامانی رو اصلا اذیت نکردی .

بین راه هم  مثل همه مواقعی که از گردنه حیران رد میشیم ، بابایی برامون آش دوغ گرفت و با سرما و برفی که اونجا بود مزه می داد. "مرسی بابایی".

بعد از رسیدن به آستارا به جایی که قبلا بر اسکان هماهنگ شده بود رفتیم . جای خوبی بود ...

شب یه دوری با ماشین تو شهر زدیم ، همه جا آتیش بازی و ترقه بازی بود . ما به خاطر شما از ماشین پیاده نشدیم ... ولی راستشو بگم مامانی خودش از همه بیشتر میترسید.

خاله فهیمه اینا هم شب به ما ملحق شدن .

فردا ساعت  14:31:56 سال تحویل میشه و ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)