عزیزترینم تولدت مبارک
صدای بهم خوردن بال معصوم فرشته ها می آید،
انگار آمدن تو نزدیک است ،
لمس بودنت مبارک.
تپش قلبم با نزدیک شدن به لحظه تولدت بیشتر میشه ، از طرفی خوشحالم به خاطر تداعی شیرین ترین لحظه عمرم ، و از طرفی نگران و در استرس که نکنه نتونم همه ی کارهاتو ،گفته هاتو ، شیرین زبونیهاتو ثبت کنم .
به خاطر ترس از یاد رفتنم فقط یه ریز دارم می نویسم و عاشقانه اینکارو میکنم ، حاضرم نخوابم ، استراحت نکنم ، از همه چیم بگذرم و فقط بنویسم تا بتونم یه روز این نوشته ها و دلنوشته هایی که عاشقانه دارم برات می نویسم به دستت بسپرم ، نمیدونم اون روز وقتی بهت میدمش بگی (ایییی )، مامانی من چه بیکار بوده ، کی میخواد این همه نوشته رو بخونه .
عزیزم اینو بدون که من در این روزهاو در بهترین و ناب ترین لحظه های زندگیم و جوانیم فقط از سر شوقم برات مینویسم ، عاشقانه ، و دوست دارم این احساسمو بتونم بهت ابراز کنم و برسونم ،و میخوام تو هم عاشقانه اینارو بخونیش وبدون که تا دنیا دنیاست دوست دارم عشقم.
عزیزترنم ،اینم میخوام بدونی که یه بابایی فوق العاده ایی داری ،قدرشو بدون و دوسش داشته باش، تمامی این مدتی که تو فرشته کوچولوی نازم با ما بودی و هستی عاشقانه کنارت بوده و دوست داشته .
برای تولدت هم یه مدتیه که شب و روز نداره ، همه کارای تولدتو خودش انجام میده ،از بابت همه خوبیهاش ازش ممنونم و دوستش دارم.