عروسک ما به تواد یاسمین دعوت شده

دیشب بعد از افطار که آخرین روز از ماه مبارک رمضان بود ، ما به تولد یاسمین دعوت شدیم . من و نفس وباباییش بعد از خاضر شدن خودمون رفتیم دنبال مامان جون و همینطور خاله جمیله و همسرشون هم با ما اومدن . والبته تولد تا ساعت 2 صبح امروز که عید فطر هستش طول کشید ....

 سبز ترین خاطرات ازآن کسانیست که در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم

 تولدت مبارک

این هم عکسهای عروسک قبل از رفتن به تولد:

تولد ٣ سالگی یاسمین جون بود . چقدر آروم رو صندلی نشته بود و تاآخر مراسم هم دست میزد و رقص و بازی و از این جور کارهای خوب و باادب دیگه. در ضمن همسایه مامان جون اینا  ( نیاز )هم که تقریبا" همسن شماست اونا هم با من بودن . عشق مامان خیلی بهت خوش گذشت و همهش دست میزدی و میرقصیدی . قربون ناز وادات بشم که چقدر نازی .

ولی ناگفته نمونه که همه خوبیها و شادیهات یه ربع طول کشید . بعدش گیر دادی که بریم دردر. میگفتم نفس اینجا دردره دیگه ولی گریه و..... هرجا هم که بخوای بری بابی جز جدانشدنیت شده عشقم .. امممم بابا هم بیاد ایمممم بابا  بالاخره باباو من و شما سه تایی رفیتم طبقه بالا  تو خونشون ، آخه تولد تو پارکینگ خونه بود و خونشون طبقه ٤ بود ، نشستیم تو خونشون.

فکر کنم از طرفی  صدای ارکستر اذیتت کرده بود ، از طرفی هم بیخوابی به سرت زده بود . من هم غداتو دادم خوردی و خیلی هم خوب خوردی خدارو شکر بعدش هم خوابوندیمت .چون تو خواب بودی تنونستم عکسی ازت بگیرم ،حیف شد نه ......

یاسمین جان من و نفس، تولدت رو تبریک میگیم