شاهکارهای پرنسسم
این روزا چه شاهکارهایی که پرنسسم نمیکنه .
دختر قشنگم ، نفس نازم ، ٢٠ ماهه که در کنار مایی و ما از بودن با تو لذت میبریم. ما لحظ لحظه باهاتیم و ثانیه هاتو تو ذهن و دلمون ثبت میکنیم . عشق و نگاه نافذی که تو چشمای قشنگت داری دل هرکسی رو آب میکنی وبیشتر از همه هم دل من و بابایی رو ..........
دل ما از دلگرمی که تو سینه اته و خنده ایی که رو لبای نازته به تپش میوفته . من خدارو هزاران هزار بار شاکرم عشقی که به بهشت دلمون فرستاد باعث شد عشق ما چند برابر بشه ومن هم هر چقدر شکر خدا بکنم ، کم کرده ام.
حالا از شاهکارات بگم برات دختر زیبای همیشگی من :
این روزا فقط کارت شده بدو بدو و کشف و اکتشافات و نترسی ها و هوش و ذکاوت به کارها
یادگرفتی از نرده های تخت بالا میری ، پایین میای ،هر وقت هم که خودت گیر کردی صدام میکینی مامان ، من هم جواب میدم جانم ، انوقت شما هم میگی بالا ، یعنی بیا منو بزار بالای تخت . به محض رسید ن به بالای تخت هم سریع شروع میکنی به کندن عروسکای آویز تخت از آهن رباهاشون .خوشت میاد وقتی مامی کشوهاتو باز کرده که مرتبشون کنی یه خنده شیطونکی میزنی و سریع میری میشینی تو کشوهای لباست .حالا میری سمت تختت
این هم از عکسای اون لحظه ات :
اینچا عروسکم داره با جورچینش بازی میکنه .
اینجا داشتم تشک بادیتو میبردم بیرون که جای بیشتری برات باز بشه ومن هم راحت بتونم عکسمو بگیرم که یهم وروجک ما چشمش افتاد به تشک بادی و واین هم از باقی ماجرای
حالا دیگه تشکنو برگردوندی و روش خوابیدی
دوباره دخترم یه کاره نیمه کاره داشت رفت تمومش کنه آفرین به تو دختر باهوشم که جورچینتو فراموش
نکردی .
سعی دوباره برای درست کردن مابقی جورچین
راستی بابیت میگه خیلی رنگ لباس آبی به دخترم میاد واقعا" هم راست میگه ها ، ،آخه خیلی ناناز شدی.
این بگم عشقم یه شعری یاد گرفتی که میگی خدا خیلی ناناسه ( یعنی نانازه ) آخه ناز دلم خودت هم خیلی ناناسی این کلمه ناناسه رو اینقدر ناز میگی که آدم بیهوش میشه پرنسسم.
" دوست دارم پرنسس آبی پوش من "
دوست دارم یه عالمه
هر چی بگم بازم کمه