نفسم به اصرار ال آی ، امشب مهمونشه
عصری بعد از اینکه از مامان جون خداحافظی کردیم برا خداحافظی رفتیم خونه مامان جون ایران ، چون به خاطره فوت آزیتا (خدا رحمتش کنه) قراره برن تهران .
بعداز رسیدن به خونه لباسای نفس رو درآورده بدیم که تلفن زنگ زد . ال آی بود و میگفت که حتما باید نفس بیاد خونه ما . با اینکه خسته بودیم و دیر وقت بود ولی آماده رفتن شدیم .
نفس و ال آی اول با هم خیلی خوب بودن ، ال آی همه اسباب بازیاشو می داد به نفس . ولی بعد از کمی نفس میخواست خودش تنهایی بازی کنه و این موضوع ال آی رو ناراحت کرد .
ال آی هم دیگه ................. خوب حق داشت ...
نفس گلم با همه مهربون باش .............
دوست دارم گلم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی