ما چی میگیم شما چی میگی !!!!!!
دیشب بابایی داشت برای چندصدمین بار قصه بزبز قندی رو برا شما تعریف میکرد و شما مثل همیشه انگار که بار اول هستش که می شنوی و دائما سئوال میکردی
- مامان بزی چرا رفت
- مامان بزی چرا بچه ها رو تنها میزاره
- چرا آقا گرگه ؟
- چرا ....
- چرا ....
ولی سئوال دیشب خیلی جالب بود . بابایی داشت با آب و تاب قصه رو میگفت و خیال می کرد که شما داری میخوابی ، که یه دفعه شما پرسیدی که پس بابا بزی کجاست ؟ چرا نمیاد ؟ چرا نمیرن بغل باباشون .....
که ما هم مث خیلی مواقع اینجوری ، دهنمون نیم متر باز شده و همینطوری مونده بودیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! البته راست میگه طفلکی آخه چرا هیچ وقت از بابا بزی کسی چیزی نگفته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا این که هیچ، عصری شما دلت هوای مارال رو کرده ، می پرسی چرا مارال نمی آد
(معمولا سئوال کردنهاتت منفی هستش ، چرا نرم اونجا ، چرا اینو نپوشم ، چرا بستنی نخورم ، چرا منم با بابا نرم ، چرا .... که یعنی برم اونجا ؟ اینو بپوشم ؟ بستنی بخورم ؟ منم با بابا برم ؟ )
آره میگفتم شما پرسیدی چرا مارال اینا نمیان ، منم گفتم دو هفته دیگه میان ، خوشحال شدی و کمی فکر کردی ...... ولی بعدش پرسیدی چرا مارال اینا نمی رن ؟ !!!!!!!!!!! فکرشو بکن هنوز نیومده داری سئوال اون موقع رو میپرسی !!!!!!!!!!!!!